شراره ها و شکوفه ها

یادداشتهای کریم جباری

شراره ها و شکوفه ها

یادداشتهای کریم جباری

ضرورت و فواید سیاسی کاری یا کار سیاسی

ضرورت و فواید سیاسی کاری یا کار سیاسی :

1 . سرگرمی : امروز اگر نه در دنیا لااقل در ایران کار سیاسی یا سیاسی کاری حتی اگر سودی دنیوی و اخروی هم نداشته باشد ، سرگرمی کوچه و بازار است و در هر محفلی باید بالاخره عرض اندام کرد و نظر سیاسی خودمان را ارائه داد . نمی شود که هیچ نظری ندهیم . در هر مساله سیاسی عرض اندام کردن - حتی اگر هیچ اطلاعی نداشته باشیم - ( همانند ارائه بلیط یا انداختن زباله از ماشین به خیابان )  نشانگر شخصیت ماست و در اوقات فراغت سرگرمی شیرین و مهیجی است . خیلی اکشن تر از فیلم های پلیسی . مخصوصا مچ گیری های سیاسی و گیر سه پیچ سیاسی و پوست موز زیر پای حریف انداختن و پته اش را روی آب ریختن و یقه اش را جر دادن که عجب حالی به آدم میده !!!!  

                                      

                                                 handshake.gif (2230 byte)

                                      

2 . دفاع از همباندی ها و هم خطی های عزیز  : مروت و مردانگی و معرفت حکم می کند که ما سر قول و قرار و حساب کتابمان بمانیم  و به قَسَمی که خورده ایم عمل کنیم و از دسته جاتی که بدان وابسته ایم و نان شان را خورده ایم بی برو برگرد دفاع کنیم .  حرف مرد در ایران یکی است و ما تا اخر روی حرفمان ایستاده ایم و معلوم است که اگر کسی قرار باشد خطا کند و نقد پذیر باشد ، ما نیستیم ( چون پرونده مان پاک پاک است ) بلکه جناح مقابل ماست که مسبب همه بدبختی های کشور بوده . اعتراف به خطاهای دوستانمان و نفی مطلق گرایی ، خلاف جوانمردی و ادب حزبی است ؛ تازه به خطاهایمان اعتراف کنیم که چه ؟ که آب به آسیاب اون یکی حزب بریزیم یا خوراک برای رسانه های استکباری فراهم کنیم ؟! مگر بیکاریم ؟!!!

 

3 . رفتن دنبال دود و بوی کباب سیاست هم خودش جاذبه دارد ؛‌ اگر چه به کباب نرسیم و ببینیم خر داغ می کنند . درست است بازی سیاسی اومد و نیومد داره ، ولی اگر زدیم و گرفت چی ؟ آن وقت ماییم و هزار و یک آرزو که می شود عملی شان کرد . اگر بالاخره دست ما هم به قابلمه ای بند باشد چه آشی که نخواهیم خورد ؟ چه رسد به این که دستمان یا دست یکی از دوستانمان  به وزارتی وکالتی مدیریتی معاونتی بند شود . وای چی می شه اگر این طوری بشه ! البته اکثر کارهای سیاسی از کره و ماست و پنیر و سرشیر خالی نیست . چون یا پیروز می شویم و نونمان توی روغن است یا شکست می خوریم و مثلا به زندان می رویم ؛ خوب خود این هم افتخار دیگری است و شهرت و مقام دیگری ! چون اولاً خیلی ها ما را ساپورت خواهند کرد و بعد خاطرات زندان را هم چاپ می کنیم و هم خرج خودمان را در می آوریم و هم مقام و منزلتی برای خود ودوستان دست و پا می کنیم . اونور مرز هم که برویم الی ما شاء الله آش برای خوردن خواهیم داشت    

                 

4 . لازمه ستیز با استکبار جهانی این است که همیشه سیاسی باشیم :  چون سیاست یا شیطانی است یا رحمانی . سیاست خنثی همان سیاست ملکه الیزابت است که سلمان رشدی را شوالیه می سازد و توی دهن همه مسلمانان و متعهدان عالم می زند . بین حق و باطل مرزی نیست . البته حق و باطل هم امروزه درصدی و قاطی پاطی شده . چون حق خالص و باطل محض کمیاب است . ولی از سیاست نمیشه فرار کرد . چون یا سیاسی هستی و در وسط میدان و یا برای کسی رای جمع می کنی یا این که سکوت می کنی و گوشه ای می خزی که خود این هم سیاسی ترین کارهاست ؛ چون باز هم میدان را به دست مردان سیاسی یا بازیگران سیاسی سپرده ای و این بیشتر برایشان مفید است .

                   Cartoon depicting Menzies' retirement from politics         

5 . سیاست و دیانت مثل شیر و شکر به هم آمیختن و مثل زن و شوهر با هم ارتباط دارن :  منتهای مراتب ، سیاستِ برخی با دیانتشان به هم آمیخته یا سیاستِ شان با بی دیانتی شان قاطی پاتی شده ؛ یعنی دین موی دماغ سیاسی کاری شان شده و با شخص دیندار کار ندارند با هر دینداری که سکان سیاست را به دست بگیرد مخالفند . چون جای اینها را تنگ می کنند و دست وبالشان بسته می شود . نه سیاسی ها دست از دین و بی دینی بر می دارند و نه دینداران دست از سیاست و دنیا می کشند . در هر صورت – چه برای خدا و چه برای شیطان - کار سیاسی از اوجب واجبات و اهم امور است . اما آدم هایی می خواهد خدایی خدایی یا شیطانی شیطانی یا شلم شورابای هفت رنگ یک بام و دو هوا . بوش یا علی یا معاویه و یا ابوموسی اشعری . دریا یا موج یا مرداب و کف های توخالی . شفاف و صادق مثل پنجره و آینه . شیر یا روباه و یا گوسفندان صمیمی .  

اوضاع زمانه چه اسفناک گشته

 

                       اندر فضیلت نکوهش روزگار (‌ اوضاع زمانه خیلی بد شده !... )  

 

 

یکی از مکانیزمهای دفاعی برای دلداری دادن خودمان عبارت است از برخورد وارونه با قضایا و اتفاقات زندگی ؛‌ یعنی علت و معلول ها را به هم آمیختن . یعنی بدی ها و مشکلات خود را به گردن دیگران افکندن و مشکلاتی را که مسبب آن خود مردم ( من ، تو ، ‌او ، ما )‌ هستند ، به زمین و زمانه و تاریخ و چرخ گردون و نهایتا به خدا نسبت دادن . یعنی به جای این که من بپذیرم که در زندگی کوتاهی کرده ام و شجاعانه و صادقانه خبط و خطاهایم را به گردن بگیرم ، همه ندانم کاریها و بدبیاری های برنامه ریزی شده را به در و دیوار و ستاره ها و زمان و مکان و عصر و قرن حاضر یا مردم دیگر یا جوامع دیگر یا تقدیر الهی نسبت بدهم . حدیث مشهوری است که می گوید : روزگار را نکوهش نکنید که روزگار خداست . یعنی چرخ گردون و روزگار بر اساس محاسبات خردمندانه الهی و قوانین و انظباطی دقیق و بسیار هوشمندانه سیر و تکاپو دارد و اشتباهات و کارهای غلط زمین را به آسمان نسبت ندهیم و نگوییم ساختار گیتی ویرانگر و سرشت زندگی تلخ و فرجام آن شوم است .

 

 نکوهش مکن چرخ نیلوفری را               برون کن ز سر باد و خیره‌سری را

 بری دان از افعال چرخ برین را               نشاید ز دانا نکوهش بری را 

همی تا کند پیشه، عادت همی کن       جهان مر جفا را، تو مر صابری را 

چو تو خود کنی اختر خویش را بد           مدار از فلک چشم نیک اختری را

 

بسیاری از شکوه ها و ناله ها نوعی تمارض و بی مایگی فکری و تنبلی ذهنی و بد بینی مرسوم در میان مردم است که به شکل اپیدمی کمابیش همه جا شیوع دارد . یکی از علل آن سهل انگاری و ابراز بی کفایتی تلقینی و بازی کردن رل نادانان و احمقان روزگار است در مواجهه با جریان ها و حوادث زندگی . من تصور می کنم روزگار ما از همه روزگارهای گذشته بهتر و تکامل یافته تر است ؛ چه در ایران و چه در سطح جهانی ؛ بعید می دانم که زمان کورش کبیر یا در قرون وسطی مردم از زمان ما با فرهنگ تر و منظم تر و دیندارتر از حال حاضر بوده اند . اما فکر می کنم از زمان آدم تا خاتم و تا آخرین روز زندگی بشر روی زمین همیشه احساسی وجود داشته که نسبت به گذشته خوشایند و با دلگرمی نگاه می کرده و از زمان حاضر شکوه می کرده و چقدر برایش شعر دست کرده اند : " چون در آید سال نو گویم دریغ از پارسال " ، " سال به سال دریغ از پارسال " ، " هیچ بدی نرفت که خوب جایش بیاید " ، "‌رحمت به کفن دزد اولی " و ..... البته زندگی در رویاهای هزار و یک شب تاریخ گذشته و شکوه و شوکت افسانه ای روزگاران کهن خیلی شیرین است و با احساس غروری عظیم ولی رویایی همراه است و واقعیت ملموس و عینی همیشه تلخ بوده است و انسان های  بسیاری در همه روزگاران و در همه نقاط جهان نالیده اند ، ولی غالبا برای آرامش خاطر و گریختن از حقیقت جاری زنده به گذشته و خاطراتش پناه برده اند و جالب این که در همان زمان گذشته نیز چنین می کرده اند . بد و خوب و  بهنجار و ناهنجاری  به نسبت های مختلف همیشه و همه جا بوده و هست ولی اگر عمیق تر و جامع تر چرکته بیندازیم باز هم نسبت خوبی ها به بدی ها و خوبان به بدان ، در زمان ما بسیار بسیار بیشتر است . به قول آبرهام لینکلن : همه مردم عادل و همه آن ها صادق نیستند، اما به به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد  ، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود . در ازای هر دشمن، دوستی هم  هست .  و واقعیت این است که زمانه همان عادات و تفکرات و کشش ها و کنش ها و واکنش های ماست که در شکل اجتماعی نظم و بی نظمی خاصی را شکل می دهد و به قول اریک برن "بازیها"ی خاصی شکل می گیرد .

 

 

                                                

اگر ایران به جز ویران‌سرا نیست؛

من این ویران‌سرا را دوست دارم.

 

تمام عالم از آن شما باد
من این یک تکه جا را دوست دارم
 

 

اگر تاریخ ِ ما افسانه‌رنگ است؛

من این افسانه‌ها را دوست دارم.

 

نوای ِ نای ِ ما گر جان‌گداز است؛

من این نای و نوا را دوست دارم.

 

اگر آب و هوای‌َش دل‌نشین نیست؛

من این آب و هوا را دوست دارم.

 

به شوق ِ خار ِ صحراهای ِ خشک‌َش،

من این فرسوده‌پا را دوست دارم.

 

من این دل‌کش زمین را خواهم از جان

من این روشن‌سما را دوست دارم.

 

اگر بر من ز ایرانی رود زور،

من این زورآزما را دوست دارم.

 

 

اگر آلوده‌دامانید، اگر پاک!

من ای مردم، شما را دوست دارم.

 

گوش دادن به این شعر

 

 

طفیلی ۱: از منفی بافی دوری کنید

طفیلی ۲ : منفی بافی نقد نیست

طفیلی ۳ : مشکل تنهایی در دانشجویان

طفیلی ۴ : ریخته شدن گدازه های آتشفشان در دریا

طفیلی ۵ :  آیا شما به عنوان دانشجو همواره دچاراسترس هستید 

طفیلی ۶ : افسردگی مشکلی در بین جوانان 

طفیلی ۷ : درخت سرو چهار هزار و ‪ ۵۰۰‬ساله ابرکوه ، پرعمرترین موجود زنده کره زمین

زمانه خیلی زمانه بدی شده !

 

یک پدر : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... امروزه حتی یک الف بچه را هم دیگر نمیشه راضی و قانع کرد ! از بس که مغز آدمو می خوره ! خروار خروار هم که پول جلوش بریزی میگه وظیفه تونه ! تازه میگه تو برام پدری نکردی !

یک فوق لیسانس حقوق : اوضاع زمانه خیلی بد شده !...  دخترم چهارم ابتدایی می خونه و به ما میگه : فکر نکنید من بچه ام و چیزی نمیدونم . اگر بزرگ بشم همه حق و حقوقم رو کامل از شما خواهم گرفت .

یک گنده لات : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... آدم حتی نمی تواند پدرش را کتک بزنه !

یک روحانی : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... غیرت و شرف و امانت داری و تعهد و وجدان و صداقت کلا از یادها رفته . حتی توی فیلمها هم از این فضیلت ها خبر نیست .

یک ریش سفید محترم : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... مردم دیگر بزرگ و کوچکی و ادب و حرمت و متانت حالشون نمیشه ! چهار ساعت که با بیماری وبی حالی توی اتوبوس سرپا بمونی کسی نمیگه خرت به چند !

یک خانم پر پرستیژ : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... مردم خیلی به خانم ها بدبینند ! آدم وقتی خوب به خودش می رسه همه متهمش می کنند که فلان کاره است ! اگر هم نرسه می گویند کلثوم ننه از قافله عقب مانده یا خیلی شلخته یا بدقیافه است .

یک معلم : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... امروزه  حتی به یک دانش آموز تنبل بی ادب و بی شعور هم نمی شود گفت بالای چشمت ابروست ! فوری سر و کله مامانش پیدا می شود که ای وای دل بچه ام را شکستید و روح ظریف و لطیفش سوزش و ترک برداشته و جریحه دار شده ! یا می گویند : معلومه که اصلا روانشناسی بلد نیستی یا جزء گروه فشار و احزاب خشونت طلبی ؛ بعدش هم اخطار می دهند که اخراجت می کنیم !

یک معلم دیگر  : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... والله دیگه نمیشه جواب بچه ها رو داد . یه حرفهایی می زنن که فکر می کنم  فقهای شورای نگهبان که سهل است ، رئیس سازمان ملل هم نتونه جوابشون کنه ! گاهی یه بچه فسقلی سوالاتی می کنه که گویا قبلا دو سه بار ازدواج کرده و از ریز و درشت مسائل جنسی متاهل ها و قوانین خانواده و ازدواج و طلاق و کل حقوق مدنی خبر دار است !

یک جوان آماده ازدواج : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... امروزه همه دختر و پسرها همه اموراتشونو  به تفریحات تبدیل کردن و نه دوستی شون جدیه ، نه عشقشون ، نه ازدواجشون و نه طلاقشون ؛ همسر مناسب مثل شهاب سنگ کمیاب یا نایاب است ! تازه اونقدر ما را از ازدواج ترسوندن که همه فکر می کنیم ازدواج اول همه بدبختی هاست و همین شهاب سنگ توی ملاجمون خواهد خورد . اما هزار بدبختی و نکبت توی زندگی مجردی هست که هیچ کس نمیتونه اونارو علنی به دیگران بگه و باید با خودش به گور ببره .

یک مامور با سابقه نیروی انتظامی : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... دزدها دیگر ماه رمضان و مسجد و مذهبی متدین و فقیر و مستضعف حالشون نمیشه و به صغیر و کبیر و حتی فرش مسجد رحم نمی کنند !

یک ایرانی مجرد مقیم امریکا : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... راستش علت این که من با این سن و سال هنوز ازدواج نکردم اینه که دیدم اگر ازدواج کنم باید همه دوستهای مرد خانمم را هم صد در صد قبول داشته باشم و هیچ اخم و تخمی نکنم . 

یک مدیر اداره : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... کارمندا میشینن دور هم همه اش جوک و اس ام اس و بلوتوس می زن یا پشت سر اون یکی کارمندا صفحه میزارن . یک کارمند بی ارزش درجه چهار همه را علاف خودش کرده و هیچ کارش هم نمی شود کرد نه اخراج و نه تنبیه درست و حسابی .

یک کارمند اداره : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... هیشکی درست کار نمی کند . در اداره ما اکثر کارمندا یه جورایی دزدن . کارمندا سر ساعت کارت می زنند ولی هیچ وقت توی اتاقاشون نیستن . همه روسا و معاونین سالی دوازده ماه پشت درهای بسته جلسه دارند یا به ماموریت اداری می روند و در دسترس نیستند و وقتی اعتراض می کنی می گویند : مدیریت یعنی کنترل از راه دور یا انجام کار به دست دیگران با روشی هنرمندانه !

 یک مدیر آژانس معاملات مسکن : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... قبلا که صاحب خانه ها برای اجاره دادن مسکن می آمدند می گفتند : یک آدم با وجدان با نزاکت با تقوا و مورد اعتماد برایم پیدا کن ؛ اما همین دیروز صاحب خانه ای آمده بود می گفت : من خودم اهل حالم و می نوشم (‌ البته زهرماری !) کسی برام پیدا کن که اون هم اهل حال باشه و هم مستاجر باشه و هم برام رقاصی کنه !

یک راننده اتوبوس : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... یه زمانی یادمه در ولایت ما اگر مش رجب می تونست قبل از ازدواج با نامزدش دو کلوم حرف بزنه ، می گفتند : ‌بابا عجب آدم بی حیاییه ! اما  الان من خودم راننده سرویس دخترانه هستم ، کافی است من یک بشکن بزنم  دویست تا دختر برام معلق بزنن !

یک راننده تاکسی پنجاه ساله : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... توی تاکسی علنی دختر و پسر با هم کارهای بی ناموسی می کنند که من فکر می کنم توی لندن هم ازین کارها نشه کرد . والله من که روم نمیشه حرفهای اینها را حتی به زنم بازگو کنم .

یک کارمند بازنشسته : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... قبلا اگر بچه ای به دختر مردم بد نگاه می کرد باباش می زد تو گوشش و تا یه هفته توی خونه راهش نمی داد ، الان پدرهایی با سن و سال بالا پسر یا دختر جونشونو می فرستن دنبال یافتن فیلمهای مزخرف یا آدمهای مزخرف ! بعد می نشینند در جمع صمیمی اعضای خانواده از کوچک و بزرگ با همین امور زشت روزگارشونو می گذرانند .

 

یک خادم مسجد  : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... قبلا اگر کسی بالای منبر می نشست اهل خدا و قرآن و احکام شناس بود و  سن و سالی داشت و آدم باحالی بود . الان اگر طی نکنند بالای منبر نمی روند .... ماشاء الله همه هم مجتهد شدن . حتی زنان دوره گرد بی سواد که دارن نقش روحانی ها رو بازی می کنن و خیلی راحت و بدون هیچ مطالعه ای در هر مورد فتوا صادر می کنن .  مجتهد های بی لباس دو سه شغله هم از با لباسها بیشتر شده . اما اکثرشون توی همین مداحی ها و روضه خوانی ها مجتهد شدن و اصلا روی قم  و فیضیه و درس مراجع تقلید را ندیدن و لای تفسیر و فقه و اصول را باز نکردن یا ما حالیمون نمیشه ! 

حضرت آدم  ( ۶۰۰۰ سال قبل ): اوضاع زمانه خیلی بد شده !... وضع و حال مردم و روزگار عوض شده و اکثر افراد بی حال و افسرده شدن و کمتر میشه توی چهره کسی شادی واقعی را مشاهده کرد . (‌به نقل از متون ادبی از زبان حضرت آدم ؛ استنادش را خدا می داند )‌ .

نویسندگان کتب اخلاق از هزار سال قبل تا کنون در کتابهای خودشان (‌بخش امر به معروف و نهی از منکر )‌:  اوضاع زمانه نسبت به سابق خیلی بد شده !... وضع کوچه بازار خیی افتضاح شده . وضع جوانها از دختر و پسر خیلی بد شده . مزاحمت های خیابانی و فسادهای علنی خیلی زیاد شده . فروشندگان به کسی رحم نمی کنند . پولدارها خون فقرا را تو شیشه کردن . دین و معنویت و انصاف بالکل فراموش شده . از عرفا و زهاد بزرگ که دلها را آتش می زدند هیچ خبری نیست . عشق الهی مرده و تنها لاشه اش توی کتابهای ادبی مانده . کمتر ادیبی است که اهل عشق و عرفان الهی باشد .

                                     

ضمیمه 1 :  تصویر طنز روزگار ما  

ضمیمه ۲:  کلیه A مثبت برای فروش موجود است

ضمیمه ۳ : گرانترین جمجمه‌ دنیا